آمار فدایی - دلبسته یاران خراسانی خویشم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان

ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 14
کل بازدید : 839313
تعداد کل یاد داشت ها : 532
آخرین بازدید : 103/9/22    ساعت : 2:43 ص
تاریخ روز

 
 یازدهم دی ماه 1345، خورشیدی از اعماق آسمان در میان فرزندان پاک حضرت زهرا(س) طلوع می کند و سی سال بعد باری دیگر، تاریخ یازدهم دی ماه 1375 عروج عاشقانه اش را رقم می زند و حال یازدهم دی ماه 1391 فرا رسیده است. ما مانده ایم و فراق از خورشید لشکر 25 کربلا، علمداری مخلص و مجتبائی عاشورایی، سیدی از جنس عشق، ذاکری کربلایی و دلداده ای خدایی«شهید سید مجتبی علمدار»؛ زنده نگه داشتن نام و یاد سیدمجتبی افتخاری ست که امروز با انتشار دل نوشته های آسمانی این شهید بزرگ تقدیم مخاطبین عزیز می شود.

 

*لبخند ، معجزه ی آتشِ سوزان قلبمان

ای شهیدان!

از همان لحظه ای که تقدیر ما را از شما جدا کرد تاکنون یاد شما، خاطره های دنیای پاک شما،امیدحیاتمان گشته، ما به عشق شما زنده ایم و به امید وصل کوی شما زنده ایم.

اما شما، علی الظاهر دلیلی ندیدید که اوقات پر ارجتان را صرف ما کنید چه بگوئیم؟ راستی چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید برما چه می گذرد؟

مگر خودتان نمی گفتید که ستونهای شب عملیات، ستون گردان نیست؛ ستون، عشق است؛ ستون دلهای سوخته ای است که با خمیرمایه ی اشک و سوز به هم گره خورده اند.

پس چرا؟ چرا؟ هیچ سراغی از ما نمی گیرید؟ با اینکه تمام روز و شب ما برشما عیان است، تمام ناگفته هایمان را می دانید، تمام نا نوشته هایمان را می خوانید، تمام پنهان و کردارمان را می بینید!

اگر قطره ی اشکی آرام آرام به دور از چشم های نامحرمان برگونه هایمان می لغزد شما می دانید چه خاطره ای ناگهان از ذهن ما گذشته و آسمانش را ابری کرده.

اگر در برابر ناکسانی که آرزوی گریستن ما را دارند به مصلحت لبخند می زنیم، شما خوب می دانید این لبخند معجزه ی آتش سوزانی است که در فضای قلبمان برگرفته است.

*شما ما را خوب می شناسید

اگر به غروب علاقه داریم، خوب می دانید چرا؛ اگر به هوای ابری شما، می دانید چرا؛ اگر به چادر شما، می دانید چرا؛ اگر به سنگ، شما می دانید؛ اگر به خاک، اگر به آب، اگر به رودخانه، به دشت، به کوه، نمکزار، شما می دانید چرا؛

شما از راز دل ما آگاهید، اگر به قامت رعنایی خیره می شویم، شما می دانید به یاد که ایم. اگر به عمق بیابانها می نگریم شما می دانید به دنبال چه ایم. اگر به امید رویایی سر بربالین می گذاریم شما می دانید به فکر که ایم. اگر به بلندای کوهی خیره می شویم شما می دانید قصه، قصه ی دیگری است. اگر به حرکت خرامان موجی چشم می دوزیم شما می دانید قضیه، قضیه ی دیگری است.

آری شما ما را خوب می شناسید، شما ما را خوب می بینید، چون همه ی زندگی ما دفتر ورق پاره ایست که بارها و بارها از بَرَش کرده اید!

*ما نمی دانیم «فی جنات النعیم» کجاست؟!

اما… اما اینجا ما از شما هیچ نمی دانیم. از همان وقت که صدای یاحسین(ع) آخرین تان را شنیدیم دیگر تا کنون نغمه ی دل انگیز نوایتان را گم کرده ایم.

آخرین باری که چهره ی نورانی تان را دیدیم موقعی بود که صورتتان را بر خاک مزارتان نهاده بودند و سنگ لحد دیواری شد و نظاره ی روی تان را برای همیشه از ما دریغ کرد.

آری بسیاری از شماها را با آن لبخندهای زیبا در آخرین وداع دیده ایم، یا در هنگامه ی رزم و از آن به بعد دیگر چیزی از شما نشنیدیم.

ای شهیدان ! ای مفقودالاثرها ! ای جاویدالاثرها ! ای مفقودالجسدها !

ما نمی دانیم کجا رفتید؟ کجاهستید؟ نمی دانیم آنجا از اینجا دور است یا نزدیک؟ نمی دانیم چه می خورید؟ چه می کنید؟ چه می نوشید؟ «فی جنات النعیم»کجاست؟ آخر ما نمی دانیم «متکئین علیها متقابلین» یعنی چه؟

آخر ما نمی فهمیم «الا قیلا سلاما سلاما» یعنی چه؟ برای ما درک «ذواتا افنان فیها عینان تجریان،فیهما من کل فاکهة زوجان» محال است.

*تا حالا شده به عشق بیگلو و هفت تپه زمزمه ای کنید؟

ما نمی دانیم وقتی دلتان می گیرد کجا می روید! اصلاً آیا دلتان می گیرد؟ وقتیی حوصله تان سر می رود چه می کنید؟ نمی دانیم… آنجا در محفل گرمتان سخن از ما هست یا نه؟ تا به حال هیچ گاه شده از اروند هم قصه ای بگوئید؟ برای شلمچه هم ترانه ای بسرائید؟ به عشق بیگلو و هفت تپه زمزمه ای کنید؟ و در فراق کارون اشکی بریزید؟

نمی دانیم…! و این ندانستن بیش از همه ای شهیدان شما را مقصر می داند! یعنی ما اینقدر ناپاک و نامطلوب بوده ایم که تمام هستی مان به یک یاد هم نمی ارزد؟ یعنی تمام گفته هایمان در آن نیمه شبهای به یاد ماندنی که فقط خدا قدرش را می داند و بس دروغ و کذب محض بوده؟ یعنی ما نیز هم ردیف آنانی هستیم که تمام هشت سال را هم آغوش لذت بودند؟ یعنی می خواهید بگوئیدکه ما دیگر لیاقت با شما بودن را نداریم؟

باشد، بگوئید…! حرفی نیست! اما لااقل یکبار هم که شده سری به این دلهای فراموش شده بزنید، سری به این خانه های سرد و متروک بزنید و بعد هرچه دلتان می خواهد بگوئید! آخر به ما هم حق بدهید که انتظار داریم، انتظار داریم بدانیم دوستانمان که یک عکسشان را به تمام هستی اینجا نمی دهیم، کجا هستند و چه می کنند؟ دوست داریم که از آنجا صدایی بیاید، صدایی آشنا! صدایی از حلقوم یکی از شماها، صدایی که به انتظارها پایان دهد! صدایی که زیبا و دلنشین…

  

پاسخ شهید علمدار ازجانب شهدا به دردل هایش:

 * خداوند به وعده اش عمل کرد.

آری، اینجا همان طور که می گفتند، باغستان هایی دارد که نظاره اش انسان را مبهوت می کند، «فی جنة عالیه»؛ اینجا درخت های زیبایش هر کدام با یک میوه، «تجری من تحتها الانهار»؛ اینجا قصرهایی دارد از زمرّد و یاقوت، خدمتگزارانی بی شمار که آماده ی پذیرایی از صاحبان خانه اند. اینجا پرنده هایی دارد خوش آواز، عندلیبانی که وقتی می خوانند، روح از نشاط به پرواز در می آید.

«وجزاهم بما صبروا و جنة و حریرا و سقاهم ربهم شرابا طهورا»

آری، آری به خدا قسم هر چه می گفتند راست است، «صدق الله العلی العظیم» خداوند به وعده اش عمل کرد.

*وقتی شهدا به آسمان پرستاره شب های هفت تپه قسم خوردند

اما به آسمان پرستاره شب های هفت تپه قسم، به ریگ های گرم تابستان سوزان خوزستان قسم، به سرمای کشنده ی کردستان قسم، به چادرهای برپاشده ی میان کویر قسم، که آن چادر نبود بلکه میعادگاه عاشقان خدا بود، محل عروج شهدا بود، آری کعبه ی دل بود، قسم به صفای اذان صبح گردان مسلم(لشکر25کربلا)، قسم به بچه هایی که تاکنون هیچ میلی به سمتشان نداشتیم، به جان امام اینجا بچه ها هم قسم شده اندکه تا شما نیامده اید نزدیکشان هم نرویم.

آن اوایل ملائک خدا زیاد سربه سرمان می گذاشتند، اما وقتی می دیدند که دلمان حیران جای دیگریست، دست از سر ما برمی داشتند. شما از بی مهری ما سخن می گوئید و از اینکه با دیدن نعمت های بهشت شما را فراموش کردیم.

آه  که چقدر بی انصافید! اگر ما به دنبال لذت بودیم چرا شهر را با تمام زیبایی هایش گذاشتیم و آواره ی بیابان ها شدیم؟ ما اگر عاشق جبهه بودیم به خاطر نفسهای گرمی بود که محیطش را معطر کرد، ما اگر عاشق جبهه بودیم به خاطر وجود مردان پاکی همچون افضلی ها، بهتاش ها، بصیرها، طوسی ها، نتاج ها، و هزاران عاشق دلباخته ی دیگر بود که از جان گذشتند تابه جانان برسند.

ما اگر عاشق جبهه بودیم به خاطر صفای بچه هایی بود که لذتهای مادی را فراموش می نمودند و اکنون مانیز چون شمائیم ؛

*دردهای شما در فراق ما، دلِ ما را بیشتر آتش می زد

وقتی در خون خویش غلتیدیم و چشم ازدنیا بستیم فکر می کردیم که دیگر همه چیز تمام شد، اما این گونه نشد! دردهای شما در فراق ما، دل ما را بیشتر آتش می زد، درست است که ما به هرچه می کنید آگاهیم. اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمی شد. وقتی شما از این و آن طعنه می خورید و لاجرم به گوشه ی اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گوئید و اشک می ریزید به خدا قسم اینجا کربلا می شود و برای هر یک ازغم های دلتان اینجا تمام شهیدان زار می زنند! یا آن زمانی که در مجالس با یاد ما گریه می کنید و به سر و سینه می زنید ما نیز به یاد آن روزها که باهم درسوز فراق مولایمان سینه می زدیم و گریه می کردیم، همراه با اشک شما، اشک غم می ریزیم. خدا می داند که ما بیشتر از شما طالب دیداریم. برای همین پروردگار عالم اجازه می دهد هر از چندی با مولایمان حسین(ع) درد ودل کنیم.

*امام حسین(ع) شلمچه را بهتر از ما می شناسد

بچه ها آقا امام حسین(ع) خیلی بزرگوار است او بهتر از همه ی ما شلمچه را می شناسد، فاطمیه را زیباتر از همه ی ما تعریف می کند، او خاطره های جبهه را خیلی دوست دارد، هر وقت به پابوسش می رویم از ما می خواهد برایش خاطره بگوئیم، به مجرد اینکه بچه ها نغمه سرایی می کنند چشم های آقا مالامال از اشک می شود، سرمبارکشان را به زیر می اندازند و دانه های اشکش زمین بهشت و محاسن شریفشان را تر می کند.

همین دیروز بود که نوبت من بود تا خاطره تعریف کنم، من از غروب های شلمچه تعریف کردم از کانال ماهی، ازسه راه مرگ! ازجاده ی شهید صفری، سنگرهای نونی، جاده ی امام رضا(ع). من از جاده ی شهید خرازی شروع کردم، هنوز چند دقیقه نگذشته بود که صدای ناله های آقا را با همین دو گوشم شنیدم! آرام و آهسته فرمود: ما رایت اصحاب …

هیچ یاورانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود ندیدم. یکی از بچه ها به من گفت: بس است، دیگر نگو! که آقا سر از زیر برداشت و آهسته فرمود: بگو! بگو عزیز دلم آنچه در دلت بی تابت کرده بگو!

*من به اکبرم گفته ام که بدون آنها به بهشت نیاید

بچه ها اینجا برخلاف دنیای شما خاطره های جبهه زیاد مشتاق دارد، یک روز به آقا عرض کردم: مولا جان دوستانمان، همدمان شبهای عشقمان، اکنون در دنیایند بی آنها برما سخت می گذرد. آقا در حالیکه اشک تمام محاسن شریفش را پر کرده بود، فرمود: آنها بقیة الشهدای من اند، به جلال خدا سوگند در سکرات الموت، ظلمت قبر، عذاب قبر، عذاب برزخ و در آن واویلای محشر تنهایشان نخواهم گذاشت! آنها در حساس ترین ایامی که نیاز به یاور داشتم لبیک وفا سردادند. من به اکبرم گفته ام که بدون آنها به بهشت نیاید.

*بچه های بهشت با لباس خاکی

راستی بچه ها اینجاهمه بالباس خاکی هستند، چون خود امام می گفت: این لباس بیشتر به شما می آید. بچه ها در آن روزهایی که بی بی فاطمه ی زهرا(س) دستهای بریده ی عباس(ع) و قنداق خونی علی اصغر(ع) را نزد خدا برای شفاعت می برد، ما هم گرد و غباری که از خاک شلمچه، مهران، فاطمیه، فکه، دهلران، چزابه، نهر عنبر، مجنون، کوشک، پاسگاه زید بر چهره مان نشست و خونی که هنگام شهادت بر بدن و لباسمان جار ی شده بود را جمع کرده ایم و در آن لحظه ی حساس برای شفاعت شما به همراه می آوریم.

شما مطمئن باشید که ما شماها را فراموش نکرده ایم و نخواهیم کرد؛ به پدران و مادرانمان، به همسران و فرزندان ما بگوئید ما منتظرشان هستیم و بدون آنها وارد بهشت نخواهیم شد.






      

تا موقعی که کلیدواژه‌های قرآنی امام خمینی(ره) –که رأس آن‌ها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله‌پینه کردن است؛ شما هر لعنی که به دشمنان اسلام بکنید، این قدر جگرشان نمی‌سوزد که بگویید «امام خامنه‌ای». 

غربی‌ها با سه کلیدواژه‌ی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره می‌کردند. شرقی‌ها با دو کلیدواژه‌ی مبارزه‌ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژه‌ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
*
اصل «امامت‌محوری» مهم‌ترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه‌ی سیاست احیا شد.
*
ده سال هر کاری کردیم، یک رسانه‌ی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه می‌گفتند «آیت‌الله خمینی».
*
سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانه‌های شما نمی‌گویند امام خمینی؟». خنده‌ای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیف‌اش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه‌ی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می‌شود. چون کلمه‌ی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار می‌دهیم. کلمه‌ی "رهبر" به نفع ما و کلمه‌ی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان می‌گوییم "آیت‌الله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور می‌شود امام امت اسلامی که مسلمان‌های دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
*
یک رسانه‌ی غربی یا شرقی را پیدا نمی‌کنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانه‌های غربی آیا می‌پذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ می‌خواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
*
شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمه‌ی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمی‌توانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دسته‌جمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
*
امامت‌محوری، امّت‌گرایی، عدالت‌گستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
*
امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبه‌ی اولین نمازجمعه‌ی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمی‌خواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما می‌گویی نمی‌خواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشین‌اش نمی‌گوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را می‌خواهم با شما دفن کنم! جمله‌ی دوم‌شان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
*
وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسی‌ها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
*
اما کلمه‌ی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدس‌ترین کلمه‌ای که آقای هاشمی در دوران ریاست‌جمهوری‌شان ابداع و تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمه‌ی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف می‌کنند، اما «توسعه» را صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و صهیونیست‌های عالَم.
*
در عرصه‌ی بین‌الملل هم دو کلیدواژه‌ی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهین‌آمیز است! به جایش بگوییم «قدرت‌های جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آن‌ها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرت‌های جهانی» باید با آن‌ها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیب‌پذیر»؛ یعنی آدم‌های بی‌عرضه‌ای که خودشان پذیرای آسیب‌اند!
*
پنج کلیدواژه‌ی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژه‌هایی که دشمنان می‌خواستند.
*
تا موقعی که کلیدواژه‌های قرآنی امام خمینی –که رأس آن‌ها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله‌پینه کردن است.
*
شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمی‌سوزد که بگویید «امام خامنه‌ای».
*
مشکلی که هست هم این است که همه می‌گویند «دیگران بگویند ما هم می‌گوییم!». اصولگراها می‌گویند صداوسیما شروع کند، ما هم می‌گوییم! صداوسیما می‌گوید ما که از روحانیون نمی‌توانیم جلو بیفتیم! روحانیون می‌گویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمی‌توانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد می‌گویند وقتی جوانان انقلابی هم نمی‌گویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...
*
بعضی هم می‌گویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمت‌الله طبرزدی) این کار را کرده و سابقه‌ی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوب‌ها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آن‌ها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
*
آیت‌الله سید محمدباقر حکیم پا می‌شود می‌رود نجف. از آن‌جا نامه می‌نویسد به «حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای». یک هفته بعد شهیدش می‌کنند. آن مرد بزرگ می‌فهمد که باید از آن‌جا پیغام دهد «امام خامنه‌ای». سید حسن نصرالله می‌فهمد در سخت‌ترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنه‌ای! ما اینجا نشسته‌ایم و نمی‌گوییم!
*
اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، می‌فرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آن‌جا ندا داده می‌شود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف.
وبلاگ «خاکریزیسم»






      

دربیانیه دوم سازمان اجرایی انصارحزب الله مطرح شد
آغاز تحصن امت حزب الله در مقابل وزارت ارشاد از روز شنبه
با اقتدا به امام شهیدمان حسین علیه السلام برای ادای دین به اسلام و انقلاب و خون شهدا در روز و ساعت تعیین شده در محل یاد شده حضور یابند.
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله،در پی اکران فیلم مبتذل جیرانی سازمان اجرایی انصارحزب الله بیانیه دوم خود به شرح ذیل صادر کرد:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اگر خدا را یارى کنید یاریتان مى‏کند و گامهایتان را استوار مى‏دارد. (سوره محمد ، آیه 7 ) 

پیرو بیانیه صادر شده از سوی سازمان اجرایی انصار حزب الله ایران مبنی بر تعیین ضرب الاجل برای سازمان سینمایی وزارت ارشاد به منظور منع نمایش فیلم کثیف "من مادر هستم" تا پایان وقت اداری روز سه شنبه 7 آذر1391 و با توجه به اینکه مهلت تعیین شده منقضی و سازمان سینمایی وزارت ارشاد نسبت به مطالبه به حق مردم متدین تمکین ننموده است ، روابط عمومی انصار حزب الله براساس وعده قبلی اعلام می دارد ، اجرای ترتیبات بند "م" وصیت نامه امام خمینی را با توسل به اصل 27 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در دستور کار قرار می دهد و بدینوسیله به اطلاع امت حزب الله می رساند: 

در اعتراض به سیر عملکرد سازمان سینمایی وزارت ارشاد و اراده این سازمان مبنی بر نشر عامدانه منکرات و با تمرکز بر مطالبه توقف نمایش فیلم سراسر ابتذال "من مادر هستم"، تحصن متیدینین از ساعت 11 صبح روز شنبه مورخ 11 آذر 1391، 16 محرم الحرام 1434 در مقابل درب اصلی وزارت ارشاد ، واقع در میدان بهارستان ، خیابان کمال الملک آغاز خواهد شد. لذا بدینوسیله از عموم مردم شهید پرور دعوت می شود با اقتدا به امام شهیدمان حسین علیه السلام برای ادای دین به اسلام و انقلاب و خون شهدا در روز و ساعت تعیین شده در محل یاد شده حضور یابند. بدیهی است اجرای ترتیبات بند"م"وصیت نامه امام راحل متوقف به تحصن نخواهد بود و اجرای آن از طرق لازم و قانونی تا حصول نتیجه نهایی تداوم خواهد یافت. 

وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ
سازمان اجرایی انصارحزب الله ایران
چهارشنبه 8 آذر 1391، 13محرم الحرام 1434





      

چند نکته درباره فیلم "من مادر هستم"
ای جماعت نه اگر بیش، کمی عار کنید
در این فیلم خدا و دین مرده است و هیچ رنگی از معنویت را نمی بینیم. تنها روحانی این فیلم که نماد دین است در آستانه اعدام "آوا" وارد صحنه می شود و با ژستی شبیه کشیش های سینمایی او را دعوت به توبه می کند....
پایگاه خبری انصارحزب الله:نقد پیش رو، از سوی یکی از خوانندگان ارسال شده است که تقدیم می شود،پیشاپیش از بعضی عبارت های به کار رفته در این نقد که صرفا در تناسب با این فیلم است، از خوانندگان عذرخواهی می کنیم.

 داستان فیلم از یک سیاه نمائی اولیه و کلیشه ای شروع می شود با این مضمون که نیروی انتظامی با موسیقی زیر زمینی برخورد می کند و شخصیت های اصلی داستان در این باره معتقدند مملکت پر از خط قرمز شده است و در نتیجه نیروی انتظامی و اصالت قانون درباره این تخلف طبق معمول فیلم هایی از این دست مورد استهزا قرار می گیرد. 

ادامه داستان روایت زندگی خانواده هایی غرب زده است که ظاهرا از شعایر دینی خبری ندارند. نیمچه اجتماعات متزلزلی که کارگردان سعی دارد آن را به جای خانواده اصیل و دین دار ایرانی جا بزند. افرادی تنها،‌ خائن و خیانت دیده، بدون پشتوانه اخلاق اسلامی که با شوخی های سخیف، سعی در نشان دادن رابطه تصنعی بین والدین و فرزند، زن و شوهر و... دارد.
 
فیلم در فضایی تعلیقی به شناساندن کاراکترهای اصلی می پردازد، با عنوان تبلیغ شده به دنبال مادری حقیقی در صحنه های مختلف،‌ ولی از یک طلاق و دعوای زن و شوهری پرده برداری می کند تا خانواده های در آستانه فروپاشی را نشان دهد که زنان شوهردار آن دل بسته فرد دیگری هستند. 

فاجعه آنجا شکل واقعی به خود می گیرد که زن های این فیلم قریب به اتفاق گرفتار رابطه نامشروع با اطرافیانشان هستند، یا قبلا این کار را کرده اند و فرزند نامشروع خود را پنهانی دفن کرده اند! 

شخصیت های زن و مرد صراحتا به رابطه نامشروع خود با یکدیگر اعتراف می کنند.مخلص کلام مادرانی که جیرانی کارگردان این فیلم می خواهد بعنوان نماد مادران ایرانی نشان دهد، همگی به فحشا تن داده و دچارند و به عنوان بخش پذیرفته شده ای از زندگی روزمره، از آن در قالب های توجیهی دفاع می کنند. 

این نوع رابطه در فیلم، قصه زندگی روزمره زنان این فیلم است که در چارچوب روابط بی ضابطه محرم و نامحرم در محافل خانوادگی رخ می دهد. چنانچه به نظر می رسد این یک مسئله همه گیر بوده و جامعه با آن دست به گریبان است. 

در این فیلم خدا و دین مرده است و هیچ رنگی از معنویت را نمی بینیم. تنها روحانی این فیلم که نماد دین است در آستانه اعدام "آوا" وارد صحنه می شود و با ژستی شبیه کشیش های سینمایی او را دعوت به توبه می کند،‌ و بعد از نفهمیدن زبان او توسط "آوا" ، تنها خواسته این زن را برای دیدار با خانواده و نامزدش فراهم می کند."آوا" دختر در شرف ازدواجی است که به تنهایی خانه دوست خانوادگیشان رفته، دوستی که از شدت صمیمیت او را عمو صدا می زند. اما این شخص در خلوت ایجاد شده با این دختر رابطه برقرار می کند و حاصل آن فرزندی است که سقط می شود و دختر در نهایت برای انتقام مرد را می کشد.
 
فیلم مشروب خواری را دلیل اصلی این کار مرد معرفی می کند البته نه اصل خوردن آن، بلکه خوردن بی اندازه مشروب! با تاکید از طریق جمله هایی نظیر افراط و زیاده روی مشروب خواری! 

شخصیت های اصلی این داستان نه تنها اراده ای بر جلوگیری از زنا ندارند،‌ بلکه زمینه های اختلاط مفرط و زمینه های فراهم سازی فحشا و گناه (می گساری، خلوت های بدون توجیه و ...) را نیز فراهم می کنند.
 
در پایان فیلم پدر خانواده (آوا) در حضور قاضی - که یا ترس از دیده شدن دارد و یا عامدانه با صدایی خاص، می خواهد بنماید قاضی در این مملکت هیچکاره است و مشکل اصلی جریان حقوق اسلامی است- لب به اعتراف می گشاید و دنیا را دار مکافات عمل خویش می بیند و چنین با فریاد اعتراف می کند که: او در جوانی با زن شخصیت دوم داستان (همسر مرد زنا کار که به دست دختر به قتل رسیده است) رابطه نامشروع داشته و از این رابطه صاحب یک فرزند شده که زن آن را سقط کرده و پس از آن دیگر از نعمت فرزند محروم شده است و در نتیجه آنچه امروز بر سر دخترش آمده مکافات عمل اوست.
 
اما زیر سوال بردن حکم قرآنی قصاص از دیگر مواردی است که سازندگان فیلم در نتیجه خیانت چند خانواده به آن پرداخته اند. دراین فیلم زن مرد زنا کار برای انتقام از پدر دختر زنا کار که در گذشته با او زنا کرده و او را از نعمت داشتن فرزند محروم ساخته است. آوا که در زندان فرزند نامشروعش را حامله است و قرار است تا راضی شود این بچه را به سیمین (همسر مقتول زانی) که طعم مادری را درک نکرده بدهد اما بچه در زندان سقط می شود و همسر زانی که از این ماجرا خشمگین می شود و گمان می کند این سقط عمدی بوده است از خون همسرش گذشت نمی کند و در نتیجه این دختر در پایان فیلم اعدام می شود و نتیجه ای که برای ذهن مخاطب باقی می ماند ظالمانه بودن حکم قصاص در مورد دختری است که اینک به ناحق اعدام شده است. 

آنقدر پی رنگ اصلی داستان که در قبح زدائی از فواحش و  زنا پررنگ است،که مجالی برای اعتراض به مذمومات دیگر باقی نمی ماند مواردی از جمله، روابط کلامی زننده ، ارتباط محرم و نامحرم ،بی حجابی و بدحجابی،نمایش پررنگ شراب خواری و....


گفتنی است حدود یک ماه پیش برای جلوگیری از اکران این فیلم شنیع در شعبه 4 بازپرسی کارکنان دولت شکایتی از سوی امت حزب الله طرح شده و در جریان است، اما علی رغم پیگیری ها و مخالفت تمامی اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس از جمله حجت الاسلام رسایی که عضو شورای اکران هم هست، نمایش این فیلم از روز چهارشنبه 8 آذرماه آغاز شده است





      

حجت‌الاسلام رسایی:فیلم جیرانی مجوز اکران ندارد
فیلم جیرانی از نظر شرعی مورد تائید نیست

نماینده تهران و عضو شورای نمایش وزارت ارشاد اعلام کرد: «من مادر هستم» مجوز اکران ندارد و صدور مجوز نمایش آن منوط به اصلاح برخی قسمت‌های فیلم است.

به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله،حجت‌الاسلام حمید رسایی در خصوص اعتراضات عمومی به فیلم «من مادر هستم» به فارس گفت: فیلم آقای جیرانی ابتدا در شورای اکران وزارت ارشاد، به دلیل محتوا و نتیجه‌گیری آن به اتفاق آراء رد شده بود و اعتراضاتی که در حال حاضر به آن وجود دارد، به حق و به جاست.

وی افزود: پس از بررسی فیلم در جلسات شورای نمایش قرار شد فیلم به کارگردان و تهیه کننده بازگردانده شود تا برخی صحنه‌ها و دیالوگ‌ها حذف شود که با اصلاح آنها نتیجه‌گیری فیلم از یک رویکرد نامناسب که در نتیجه خیانت چند خانواده، حکم قرآنی قصاص را زیر سؤال می برد، به یک روند معقول و منطقی و آموزنده تغییر یابد.

حجت‌الاسلام رسایی ادامه داد: در حال حاضر اصلاحاتی در فیلم صورت گرفته اما این اصلاحات به هیچ وجه آن چیزی نیست که نتایج غیر شرعی در فیلم را تغییر دهد و بنده به عنوان عضو روحانی شورای اکران که باید در خصوص این موارد اظهار نظر کند، تاکنون چند بار این موضوع را به مسئولان معاونت سینمایی اعلام کرده‌ام.

عضو روحانی شورای مجوز نمایش وزارت ارشاد با بیان اینکه فیلم «من مادر هستم» با وضعیت فعلی از نظر شرعی مورد تأیید نیست، اظهار داشت: چنانچه اصلاحات مورد نظر شورای نمایش اعمال شود، فیلم می تواند آموزنده باشد.

حجت‌الاسلام رسایی از تغییر نام فیلم «من مادر هستم» به عنوان یکی از اصلاحات فیلم یاد کرد و متذکر شد: هیچ‌یک از مادران موجود در فیلم آقای جیرانی نشانه‌ها و شایستگی یک مادر از منظر فرهنگ دینی و ملی ما را ندارند.

وی تأکید کرد: این فیلم در حال حاضر صلاحیت اکران ندارد و غیر قابل نمایش است و معلوم نیست چرا با آنکه اساساً مراحل اعطای مجوز آن کاملا طی نشده و معاونت سینمایی هم برای آن تصمیم‌گیری نکرده، برخی از اکران آن سخن می گویند.

وی با اشاره به اعتراضات گسترده متدینین به اکران فیلم جدید جیرانی گفت: بعید می دانم با توجه به مسائلی که ذکر کردم، در معاونت سینمایی اشتهایی برای دفاع از این فیلم باشد اما اگر قرار باشد نسخه فعلی فیلم برای اکران ارائه شود، قطعا بنده به عنوان عضو روحانی شورای نمایش و هم به عنوان نماینده مجلس به آن اعتراض و موضوع را پیگیری خواهم کرد.






      
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >