آقای نماینده! سلام و پیروزیات مبارک.
حالا دیگر برای ما مهم نیست که چگونه و با توسل به چه ابزارهایی پیروز شدید. دیگر برایمان اهمیتی ندارد که بپرسیم هزینهی تبلیغات پرخرج خود را از کجا آوردید و به چه کسانی و چقدر وامدار شدید.
مهم نیست که به چه کسانی چه وعدههایی دادید و از چه کسانی چه وعدههایی گرفتید!
دیگر اهمیتی ندارد که بدانیم برای کسب رای چهها گفتید و چهها نگفتید؛ از چهها مایه گذاشتید و چهها را انکار کردید. به چهها پشت پا و با چهها روپایی زدید. با کهها نشستید و با کهها برخاستید.
نه اینکه مهم نباشد؛ وقتش نیست. به هر حال شما الان وکیل ما هستید. و چون وکیل مایید پس حق داریم بهتان تذکر بدهیم و یادتان بیندازیم بعضی حرفها را.
آقای نماینده! خوب گوش کن و به رفقایت نیز این پیامهای عامیانه را برسان تا بعداً نگویند که نگفتند به ما.
شمارش معکوس برای پایان دورهی وکالتتان شروع شده است. پس به هوش و گوش باشید که فرصتها چون ابر در گذرند و دور نیست که دوباره برگردید سراغ ملت و خواهش کنید از آنها برای اعتماد مجدد. آن وقت است که پروندهها رو میشوند و وقت حساب پس دادن است. پس یادتان باشد این حرفها و حرفهای دیگری که گفتنی نیستند.
مبادا آقای وزیر را برای انتصاب فلان مدیرکل تحت فشار قرار دهید و وقتی بوی تعفن بیکفایتیهای رفیقتان به آسمان بلند شد، سریال «کی بود کی بود من نبودم» راه بیندازید و ادای منتقدین را درآورید که دولت، فلان است و بهمان!
از این مبتذلتر برای یک نماینده نیست که شرافتِ وکالت مردم را فدای انتصاب آبدارچی و سرایدار فلان مدرسه کند.
نکند آقا داماد خود را به عنوان پاداش فلان رای اعتماد یا پس گرفتن فلان امضای هواپرستانه در زیر فلان استیضاح، بکنید مدیرعامل فلان شرکت بزرگ صنعتی تا آنجا را به خاک سیاه بنشاند. و شما به رویتان هم نیاورید اصلاً که دردانهی شما باعث و بانی آبروریزی برای جمهوری اسلامی و دلشستگی مردم است.
و مبادا همین آقا داماد را بکنید کاندیدای تمامی پستهای خالی و برای هر کدام ساعتها لابی کنید و رایزنی. انگار که فلسفهی نماینده شدنتان، منصبتراشی برای دامادتان بوده و بس!
نکند سرمایههای ملی را به نام حمایت از سرمایهگذار، با لطایفالحیل، سرازیر کنید به جیب چند نورچشمی، تا ملت را بگذارند سرِ کار و شما هم پُز اشتغالزایی بدهید!
مبادا نطق پیش از دستور خود را بکنید بیانیهی آتشین در اعتراض به خون دماغ شدنِ یارانِ غار خود و دردهای مردم را به BBC و VOA حوالت دهید.
حکایت عجیبی است که نمایندهها پس از فراغت از وکالت، میشوند تاجر و بازرگان. مبادا از همین الان بیفتید دنبال احداث کارخانه و خرید سهام و موافقت اصولی واردات و صادرات. گاوداری و مرغداری و واردات و صادرات و تجارت را بسپارید به اهلش و بروید دنبال اعادهی حقوق ملت.
حیرتانگیز است که آقای نماینده، در دورهی وکالتش، چند مقطع تحصیلی را بیهیچ مرارتی طی میکند و میشود «دکتر» و بر صدرِ فلان کمیسیون تخصصی مینشیند! مبادا آن پشت، خبری باشد و مردم بیخبر.
آقای نماینده! قانون مجلس، اسباب تفریح و تمسخر نیست که برای خاطر خودتان، بارها آن را تغییر بدهید و تا برآورده شدن منویات خود، مدام با آن ور بروید. همین کارها را میکنید و بعد هم دیگران را به باد انتقاد میگیرید که چرا به قانون مصوب مجلس بیاعتنایند. وقتی خودتان به قانون مصوب خودتان دستدرازی میکنید، دیگران جای خود دارند.
قانونی تصویب کنید که رویتان بشود برای مردم بخوانید آن را.
مبادا خانهی ملت را بکنید محل گروهبازی و دعواهای خالهزنکی و جنگ زرگری و روکمکنی از رقیب و عقدهگشایی از مخالف سیاسیتان. ملت میشنود همهی این دعواها را و خوب هم میفهمد که جریان از چه قرار است.
«دفتر ارتباطات مردمی» فقط یک تابلو نیست برای تبلیغ جنابتان. درش را باز بگذارید و خودتان نیز آنجا باشید تا با گوشهای خودتان بشنوید که چه خبر است در شهر.
در نماز جمعه، در این سوی نردهها بنشینید تا تنتان به تن مردم بخورد و محک بزنید مردمداری خود را. بعضیهاتان، خیلی زود رنگ مردم میبازید و میشوید دیگری.
نکند بعد از چهار سال، آنقدر از وکلایتان شرمنده باشید که حتی به شهرتان هم بازنگردید و بیسر و صدا پایتختنشین شوید.
حرفهای دیگری هم هست که باید در کافهی مردم بشنوید. وقت دارید؟
و یک توصیهی دیگر... هر روز چند آیه قرآن بخوانید.
حالا دیگر برای ما مهم نیست که چگونه و با توسل به چه ابزارهایی پیروز شدید. دیگر برایمان اهمیتی ندارد که بپرسیم هزینهی تبلیغات پرخرج خود را از کجا آوردید و به چه کسانی و چقدر وامدار شدید.
مهم نیست که به چه کسانی چه وعدههایی دادید و از چه کسانی چه وعدههایی گرفتید!
دیگر اهمیتی ندارد که بدانیم برای کسب رای چهها گفتید و چهها نگفتید؛ از چهها مایه گذاشتید و چهها را انکار کردید. به چهها پشت پا و با چهها روپایی زدید. با کهها نشستید و با کهها برخاستید.
نه اینکه مهم نباشد؛ وقتش نیست. به هر حال شما الان وکیل ما هستید. و چون وکیل مایید پس حق داریم بهتان تذکر بدهیم و یادتان بیندازیم بعضی حرفها را.
آقای نماینده! خوب گوش کن و به رفقایت نیز این پیامهای عامیانه را برسان تا بعداً نگویند که نگفتند به ما.
شمارش معکوس برای پایان دورهی وکالتتان شروع شده است. پس به هوش و گوش باشید که فرصتها چون ابر در گذرند و دور نیست که دوباره برگردید سراغ ملت و خواهش کنید از آنها برای اعتماد مجدد. آن وقت است که پروندهها رو میشوند و وقت حساب پس دادن است. پس یادتان باشد این حرفها و حرفهای دیگری که گفتنی نیستند.
مبادا آقای وزیر را برای انتصاب فلان مدیرکل تحت فشار قرار دهید و وقتی بوی تعفن بیکفایتیهای رفیقتان به آسمان بلند شد، سریال «کی بود کی بود من نبودم» راه بیندازید و ادای منتقدین را درآورید که دولت، فلان است و بهمان!
از این مبتذلتر برای یک نماینده نیست که شرافتِ وکالت مردم را فدای انتصاب آبدارچی و سرایدار فلان مدرسه کند.
نکند آقا داماد خود را به عنوان پاداش فلان رای اعتماد یا پس گرفتن فلان امضای هواپرستانه در زیر فلان استیضاح، بکنید مدیرعامل فلان شرکت بزرگ صنعتی تا آنجا را به خاک سیاه بنشاند. و شما به رویتان هم نیاورید اصلاً که دردانهی شما باعث و بانی آبروریزی برای جمهوری اسلامی و دلشستگی مردم است.
و مبادا همین آقا داماد را بکنید کاندیدای تمامی پستهای خالی و برای هر کدام ساعتها لابی کنید و رایزنی. انگار که فلسفهی نماینده شدنتان، منصبتراشی برای دامادتان بوده و بس!
نکند سرمایههای ملی را به نام حمایت از سرمایهگذار، با لطایفالحیل، سرازیر کنید به جیب چند نورچشمی، تا ملت را بگذارند سرِ کار و شما هم پُز اشتغالزایی بدهید!
مبادا نطق پیش از دستور خود را بکنید بیانیهی آتشین در اعتراض به خون دماغ شدنِ یارانِ غار خود و دردهای مردم را به BBC و VOA حوالت دهید.
حکایت عجیبی است که نمایندهها پس از فراغت از وکالت، میشوند تاجر و بازرگان. مبادا از همین الان بیفتید دنبال احداث کارخانه و خرید سهام و موافقت اصولی واردات و صادرات. گاوداری و مرغداری و واردات و صادرات و تجارت را بسپارید به اهلش و بروید دنبال اعادهی حقوق ملت.
حیرتانگیز است که آقای نماینده، در دورهی وکالتش، چند مقطع تحصیلی را بیهیچ مرارتی طی میکند و میشود «دکتر» و بر صدرِ فلان کمیسیون تخصصی مینشیند! مبادا آن پشت، خبری باشد و مردم بیخبر.
آقای نماینده! قانون مجلس، اسباب تفریح و تمسخر نیست که برای خاطر خودتان، بارها آن را تغییر بدهید و تا برآورده شدن منویات خود، مدام با آن ور بروید. همین کارها را میکنید و بعد هم دیگران را به باد انتقاد میگیرید که چرا به قانون مصوب مجلس بیاعتنایند. وقتی خودتان به قانون مصوب خودتان دستدرازی میکنید، دیگران جای خود دارند.
قانونی تصویب کنید که رویتان بشود برای مردم بخوانید آن را.
مبادا خانهی ملت را بکنید محل گروهبازی و دعواهای خالهزنکی و جنگ زرگری و روکمکنی از رقیب و عقدهگشایی از مخالف سیاسیتان. ملت میشنود همهی این دعواها را و خوب هم میفهمد که جریان از چه قرار است.
«دفتر ارتباطات مردمی» فقط یک تابلو نیست برای تبلیغ جنابتان. درش را باز بگذارید و خودتان نیز آنجا باشید تا با گوشهای خودتان بشنوید که چه خبر است در شهر.
در نماز جمعه، در این سوی نردهها بنشینید تا تنتان به تن مردم بخورد و محک بزنید مردمداری خود را. بعضیهاتان، خیلی زود رنگ مردم میبازید و میشوید دیگری.
نکند بعد از چهار سال، آنقدر از وکلایتان شرمنده باشید که حتی به شهرتان هم بازنگردید و بیسر و صدا پایتختنشین شوید.
حرفهای دیگری هم هست که باید در کافهی مردم بشنوید. وقت دارید؟
و یک توصیهی دیگر... هر روز چند آیه قرآن بخوانید.
توسط : فدایی - پنج شنبه 91 خرداد 4 , ساعت 11:38 صبح