امیر مقدم برومند نویسنده وبلاگ خط مقدم در آخرین پست وبلاگ خود نوشت:
جوانان عزیز و آنهایی که به دنبال یاران شهید حاج همت هستید تا آنها را دیده و گفتگو کنید ؛ نویسنده متعهد ، سخنگوی انجمن قلم ایران و فرمانده عزیزم «دکتر محسن پرویز» که در دوران مقدس مسئول تبلیغات لشکر27 محمد رسول الله(ص) بود یکی از آنان است.
در این هفته مطلع شدم ایشان در بیمارستان مرکز قلب تهران تحت عمل جراحی قرار گرفته است. و در "آی سی یو" تحت نظر است.
خاطره درس آموز او که برای امروز ما به نگارش درآمد و در روزنامه جامجم هم منتشر شد برایم خیلی مهم و بیاد ماندنی بود.با آرزوی سلامتی و شفای فرمانده عزیزم ، متن خاطره وی را خدمتتان تقدیم میکنم:
"بهار و تابستان سال 1362، در اردوگاه شهید بروجردی (در ارتفاعات قلاجه ، اسلامآباد غرب) بودیم. گوشه چادر فرماندهی لشکر نشسته بودم. حاج همت کارم داشت و گفته بود بنشینم تا بیاید و با هم صحبت کنیم. او کمی آنطرفتر مشغول مجادله با «محمدرضا کارور» و «احمد نوزاد» بود. چند دقیقهای برایشان صحبت کرد و دست آخر ازشان خواست که بروند و نیروها را تقسیم کنند و دو گردان تشکیل دهند.
هر دو تایشان از بچههای گردان هشت قدیم سپاه بودند. بیشتر گردان هشتیها توی یک گردان بودند و حاجی از آنها میخواست که دستکم دو قسمت شوند و گردانهای مالک اشتر و مقداد را دست بگیرند. و آنها استنکاف میکردند. پیشتر «کارور» فرمانده گردان بود و «نوزاد»، یکی از معاونانش.
نوزاد فرماندهی گردان دیگر را نمیپذیرفت و میگفت که یکی دیگر از بچهها را بگذارید و من هم در خدمتش خواهم بود. تعارف نمیکرد؛ بعدها ثابت کرد که تعارف نمیکند. خلاصه به جایی نمیرسیدند. نه آن که از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کنند؛ دعوا بر سر فرماندهی بود! اما دعوای آن روزها با دعوای این روزها فرق داشت. سر و دست نمیشکستند برای آن که فرمانده باشند؛ میگفتند دیگری که لایقتر است، فرمانده باشد و ما در خدمت او باشیم! سبقت میگرفتند در این که رئیس نباشند (نه آن که باشند) ولی میخواستند همچنان خدمت کنند. (نه آن که خانهنشینی برگزینند!)
آخر کار حاج همت بهشان تکلیف کرد که با هم بنشینند و نیروها را دو قسمت کنند و هر کس را که تفاهم کردند، فرمانده باشد و دیگران هم در ردههای پایینتر دو گردان قرار گیرند.
خیلیهایشان حالا دیگر (به ظاهر) نیستند. بیدلیل نیست که میگویند خداوند گلچین خوبی است. شهید حاج محمد ابراهیم همت؛ شهید احمد نوزاد؛ شهید محمدرضا کارور؛ شهید حاج امینی؛ شهید قلیاکبری؛ شهید جواد حاج ابوالقاسم صراف؛ شهید حاج علی جزمانی و خیلیهای دیگر.
ای کاش خاطرات این بزرگمردان هرگز از یادهایمان نرود..."
اللهم اشف کل مرضانا به حرمت مولانا الامام مهدی عجل الله تعالی ظهوره
آمین یا رئوف و یا رحیم
جوانان عزیز و آنهایی که به دنبال یاران شهید حاج همت هستید تا آنها را دیده و گفتگو کنید ؛ نویسنده متعهد ، سخنگوی انجمن قلم ایران و فرمانده عزیزم «دکتر محسن پرویز» که در دوران مقدس مسئول تبلیغات لشکر27 محمد رسول الله(ص) بود یکی از آنان است.
در این هفته مطلع شدم ایشان در بیمارستان مرکز قلب تهران تحت عمل جراحی قرار گرفته است. و در "آی سی یو" تحت نظر است.
خاطره درس آموز او که برای امروز ما به نگارش درآمد و در روزنامه جامجم هم منتشر شد برایم خیلی مهم و بیاد ماندنی بود.با آرزوی سلامتی و شفای فرمانده عزیزم ، متن خاطره وی را خدمتتان تقدیم میکنم:
"بهار و تابستان سال 1362، در اردوگاه شهید بروجردی (در ارتفاعات قلاجه ، اسلامآباد غرب) بودیم. گوشه چادر فرماندهی لشکر نشسته بودم. حاج همت کارم داشت و گفته بود بنشینم تا بیاید و با هم صحبت کنیم. او کمی آنطرفتر مشغول مجادله با «محمدرضا کارور» و «احمد نوزاد» بود. چند دقیقهای برایشان صحبت کرد و دست آخر ازشان خواست که بروند و نیروها را تقسیم کنند و دو گردان تشکیل دهند.
هر دو تایشان از بچههای گردان هشت قدیم سپاه بودند. بیشتر گردان هشتیها توی یک گردان بودند و حاجی از آنها میخواست که دستکم دو قسمت شوند و گردانهای مالک اشتر و مقداد را دست بگیرند. و آنها استنکاف میکردند. پیشتر «کارور» فرمانده گردان بود و «نوزاد»، یکی از معاونانش.
نوزاد فرماندهی گردان دیگر را نمیپذیرفت و میگفت که یکی دیگر از بچهها را بگذارید و من هم در خدمتش خواهم بود. تعارف نمیکرد؛ بعدها ثابت کرد که تعارف نمیکند. خلاصه به جایی نمیرسیدند. نه آن که از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کنند؛ دعوا بر سر فرماندهی بود! اما دعوای آن روزها با دعوای این روزها فرق داشت. سر و دست نمیشکستند برای آن که فرمانده باشند؛ میگفتند دیگری که لایقتر است، فرمانده باشد و ما در خدمت او باشیم! سبقت میگرفتند در این که رئیس نباشند (نه آن که باشند) ولی میخواستند همچنان خدمت کنند. (نه آن که خانهنشینی برگزینند!)
آخر کار حاج همت بهشان تکلیف کرد که با هم بنشینند و نیروها را دو قسمت کنند و هر کس را که تفاهم کردند، فرمانده باشد و دیگران هم در ردههای پایینتر دو گردان قرار گیرند.
خیلیهایشان حالا دیگر (به ظاهر) نیستند. بیدلیل نیست که میگویند خداوند گلچین خوبی است. شهید حاج محمد ابراهیم همت؛ شهید احمد نوزاد؛ شهید محمدرضا کارور؛ شهید حاج امینی؛ شهید قلیاکبری؛ شهید جواد حاج ابوالقاسم صراف؛ شهید حاج علی جزمانی و خیلیهای دیگر.
ای کاش خاطرات این بزرگمردان هرگز از یادهایمان نرود..."
اللهم اشف کل مرضانا به حرمت مولانا الامام مهدی عجل الله تعالی ظهوره
آمین یا رئوف و یا رحیم
توسط : فدایی - یکشنبه 92 تیر 16 , ساعت 8:10 صبح