آمار فدایی - دلبسته یاران خراسانی خویشم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان

ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 407
بازدید دیروز : 35
کل بازدید : 838779
تعداد کل یاد داشت ها : 532
آخرین بازدید : 103/9/12    ساعت : 11:43 ع
تاریخ روز

افتخار از چه نوعی وبه چه قیمتی؟

عزیز کشور جمهوری ایران همینه بدتر میشه بهتر نمیشه

وقتی میگن 30میلیون هوادار دارن از آمریکا که نیاوردن وقتی با افتخار تو سیمای جمهوری ایران میگن ارزش یک دنبال توپ بدو از ارزش یه دکتر که جون آدم رو از مرگ نجات میده بیشتره چون مردم از فوتبال لیست امضا میگیرن ولی از دکتری که جونشون رو نجات داده کسی امضا نمی گیره!!!!(استدلال گوش درازی و 100 درصد مخملی اصل ایرانی)

"صراط" / وبلاگستان - «شعیب نظری» نویسنده وبلاگ "دلاوران مرصاد" در آخرین بروز رسانی وبلاگ خود چنین نوشت:

شاید لازم نباشد زیاد به عقب برگردیم ،منظورم همان روزهایی است که بازیکنان استقلال و پرسپولیس بعد از اتمام تمرینات و رفع خستگی به شغل های آبرومندانه اشان مانند مسافرکشی می پرداختند تا لقمه نان حلالی برای خانواده هایشان بر سفره ببرند.

اگر بخواهیم در ادامه حرفی از تعصب آن زمان بازیکنان بزنیم تکرار مکررات است و مارا متهم به کلیشه پردازی خواهند کرد پس اجازه بدهید از این مقوله بگذریم و اجازه دهیم آن خاطرات پاک و به گونه ای مقدس از لحاظ انسانی و اخلاقی برای همیشه در ذهن و وجود جوانان آن برهه زنده بماند.

فوتبال پربیننده ترین ،پر طرفدارترین و پردرآمدترین و ورزش اول جهان،دارای یکی از پیچیده ترین مکانیزم های مدیریتی و رسانه ای است .حجم نقل و انتقال منابع مالی آن شاید بیشتر از بودجه کلی بسیاری از کشورها باشد و یا حتی مجموعی از چند کشور.

اما به دور از ورود به بحث قیاس فوتبال با سایر ورزش ها و یا بهتر است بگوئیم تجارت ها ،فوتبال در کشور ما ایران چند سالی است که رنگ و بویی خاص به خود گرفته است .
فوتبال در ایران نه تنها هیچ وقت درآمد زا نبوده است بلکه همیشه دستش در جیب بودجه های دولتی بوده تا ازآن ارتزاق کند،مادیات و قراردادهای انچنانی مالی حرف اول و اخر را می زند ودیگر نام و رنگ پیراهن و هوادار معنی ندارد.

هرکجا پول بیشتر همه آنجا برای عقد قرارداد بهتر!!!
روزانه شاهد انتشار اخبار فراوانی از این دست بر روی خروجی خبرگزاری ها هستیم که:

 فلان بازیکن با فلان رقم  با فلان تیم تمام کرد!

یک میلیارد و نیم برای بازی در یک سال !این یعنی ماهیانه 125میلیون تومان !این یعنی روزانه 4 میلیون تومان !این یعنی ساعتی170هزارتومان دستمزد!!!

چقدر دلنشین است اگر هشت ساعت را در تختواب خود به خواب شیرین بروی و در مقابل این 8خواب شیرین با سلام و صلوات به شما یک میلیون و سیصد و شصت هزارتومان حقوق بدهند.ماشالله ...!
این را اضافه بفرمائید به زمان هایی که صرف  تفریح +مسافرت های آنچنانی +صرف غذادربهترین رستوران ها+لذت سواری با بالاترین مدل اتومبیل های خارجی و...

و اینجاست که می توانیم بگوئیم عجب صنعت کثیفی است این فوتبال در کشور ما!!!

و جالب تر اینکه وقتی بدانیم که تمام این مبالغ از هر منبعی که صرف و هزینه شود بالاخره به یک شکلی با منابع دولتی گره خواهد خورد.
وقتی مدیران بعضی از باشگاهها دهان به انتقاد باز می کنند که فلان بودجه در اختیار ما قرار نگرفته و یا درصدی بیشتر در اختیار تیم رقیب قرار گرفته است یعنی اینکه اجازه نداده اند که ما ساعتی 170هزارتومان برای خواب شیرین فلان بازیکن به او پرداخت نمائیم !!!
این یعنی اینکه  با همین 170هزارتومان  در ساعت می شود یارانه چهار نفر ایرانی را در یک ماه پرداخت کرد!!! جالب است نه ؟

اما جالب تر این است که آقای بازیکن حتی با گرفتن این چنین مبالغی بازهم بر سر مردم و هوادار منت میگذارد و چیزی هم بیشتر طلب کار است و به اصطلاح عامیانه گویا" کارنکرده برای مردم باقی نگذاشته است "

این گوشه ای از واقعیت تلخ فوتبال ماست ،فوتبالی که با ندانم کاری و به دور از تمام استانداردهای روز دنیا بدون یک ریال درآمد زایی در حال حیف و میل منابع مالی است که سهم تک تک تمام ایرانی هاست  و شاید در این میان کسی راضی نباشد که سهمش را برای خوابیدن در یک تختخواب گرم و نرم در دودستی تقدیم آقای بازیکن نماید!!!
خدا به داد فوتبال ما برسد!!!

 






      

جناب آقای روحانی شما که یک ریال از این آقای محترم برای انتخابات قرض نکردید تا مجبورشوید دو ریال پس بدهید!!!!


"گروه سیاسی صراط" رسانه‌ها و مردم، این روزها با دقت پیگیر دیدارهای رئیس‌جمهور منتخب هستند. البته در حالی که عمده توجهات به رفت‌وآمد چهره‌های سیاسی به دفتر روحانی متمرکز شده و افکار عمومی پیگیر چینش کابینه یازدهم هستند، حضور یک چهره اقتصادی در برخی دیدارهای روحانی، جالب توجه است.

این چهره اقتصادی، چندان برای مردم و حتی رسانه‌ها آشنا نیست. به همین سبب در این مطلب، به معرفی سید احمد موسوی می‌پردازیم، شخصیتی که این روزها در اطراف روحانی دیده می‌شود.

 
* تصاویری از حضور موسوی در کنار روحانی

(احمد موسوی در مراسم تجدید بیعت حسن روحانی با آرمان‌های امام خمینی (ره): نفر چهارم از سمت چپ)


 
(احمد موسوی در مراسم تجدید بیعت حسن روحانی با آرمان‌های امام خمینی (ره): نفر سوم از سمت چپ)


 

(احمد موسوی در مراسم تجدید بیعت حسن روحانی با آرمان‌های امام خمینی (ره): فرد ایستاده)


 
 

 
(احمد موسوی در کنار محمد شریعتمداری و علی یونسی)


 
(احمد موسوی در دیدار حسن روحانی با حسن خمینی: نفر دوم از سمت چپ)  

* احمد موسوی کیست؟

به گزارش پایگاه خبری صراط، احمد موسوی صاحب و مالک چند شرکت معروف بازرگانی و یکی از بزرگترین سهامداران بانک گردشگری بوده است که در ادامه شرکت‌های متعلق به وی همراه با مستندات می آید:

موسوی هم‌اکنون مدیرعامل شرکت ایران توسعه (فعال در زمینه های تحقیقات، تولید و پرورش اسب، تجاری، ورزشی، دامی و نیز مجری احداث شهرک های توریستی، تفریحی و ورزشی)، رئیس هیئت مدیره شرکت سونیران (واردکننده لپ‌تاب سونی و ......)، خریدار گروه هتل‌های لاله به ارزش 120 میلیارد تومان، رئیس هیئت مدیره شرکت پارس توسعه (بزرگترین مجموعه تولید و پرورش اسب‌های ورزشی در ایران) و مالک پروژه یک میلیارد دلاری بزرگترین شهر تفریحی ایران در 50 کیلومتری تهران و در منطقه ویژه اقتصادی پیام است.

مروری بر اسامی شرکای این شرکت‌ها نشان می‌دهد که افراد به صورت زنجیره‌وار در یکدیگر تنیده شده و هر یک از این شرکت‌ها سهامدار و عضو حقوقی هیئت مدیره دیگری هستند.
 
نکته مهم در شرکت‌ها و کسب‌وکارهایی که موسوی در آنها فعالیت دارد،نوع تجارت این شرکت ها در زمینه گردشگری است که در سال های اخیر با سیاسی شدن سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران با حاشیه های بسیاری همراه بوده و هست .

در ادامه به معرفی شرکت‌های متعلق به موسوی می‌پردازیم.
 
* شرکت پارس توسعه

شرکت پارس توسعه که مدعی است بزرگترین مجموعه پرورش اسب مسابقه در ایران است، در زمینی به مساحت 40 هزار مترمربع استقرار یافته و دارای سالن‌های تمرین سرپوشیده و سر باز و مراکز اقامتی و پذیرایی برای مهمانان داخلی و خارجی است.






      

 

 

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، پس از روزهای جنگ، ایامی که تقریباً همه رزمنده‌ها به شهرهایشان بازگشتند، عده‌ای همچنان در بیایان‌های تفتیده جنوب ماندند. کارهای ناتمامی مانده بود که آنها را به خود می‌کشید. یافتن پیکرهای شهدایی که اکنون خانواده‌هایشان بیش از روزهای دفاع، منتظر بازگشت‌شان نشسته‌اند. مطلبی که در ادامه می‌خوانید، خاطره‌ یکی از جستجوگران نور به روایت کتاب «شهید گمنام» است.

* شهیدی که نمی‌خواست پیدایش کنیم

هوا صاف بود؛ مشغول جستجو بودم؛ داخل گودال یک پوتین دیدم؛ متوجه شدم یک پا داخل پوتین قرار دارد! با بیل وارد گودال شدم؛ قسمت پایین پای شهید از خاک خارج شد؛ خاک‌ها حالت رملی و نرم داشت؛ شروع کردم به خارج کردن خاک‌ها؛ هر چه خاک‌ها را بیرون می‌ریختم بی فایده بود؛ خاکها به داخل گودال برمی‌گشت!

ناگهان هوا بارانی شد؛ آن‌قدر شدت باران زیاد شد که مجبور شدم از گودال بیرون بیایم؛ به نزدیک اسکان عشایر رفتم؛ کمی صبر کردم؛ باران که قطع شد، دوباره به گودال برگشتم؛ تا آماده کار شدم صدای رعد و برق آمد؛ باران دوباره با شدت شروع شد؛ مثل اینکه این باران نمی‌خواست قطع شود؛ دوباره به زیر سقف برگشتم؛ همه خاک‌هایی که با زحمت از گودال خارج کرده بودم، به گودال برگشت؛ گفتم: این که از آسمان می‌بارد سنگ که نیست! می‌روم و زیر باران کار می‌کنم اما بی‌فایده بود.

هر چه که از گودال خارج می‌کردم، دوباره برمی‌گشت؛ یکی از عشایر حرفی زد که به دل خودم هم افتاده بود؛ «او نمی‌خواهد برگردد! او می‌خواهد گمنام بماند». سوار ماشین شدم و برگشتم. در مسیر برگشتم و دوباره به گودال نگاه کردم. رنگین کمان زیبایی درست از داخل آن گودال ایجاد شده بود.

* شهید گمنام گفت: «بیل را بردار و برو!»

شبیه این ماجرا یک بار دیگر برای بچه‌های تفحص پیش آمد؛ در فکه به دنبال پیکر شهدا بودیم؛ نزدیک غروب مرتضی در داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد؛ با بیل خاک‌ها را بیرون می‌ریخت؛ هر بیل خاک را که بیرون می‌ریخت مقدار بیشتری خاک به داخل گودال برمی‌گشت! نزدیک اذان مغرب بود؛ مرتضی بیل را داخل خاک فرو کرد و گفت: «فردا برمی گردیم».

صبح به همراه مرتضی به فکه برگشتیم؛ به محض رسیدن به سراغ بیل رفت؛ بعد آن را از داخل خاک بیرون کشید و حرکت کرد!

ـ آقا مرتضی کجا می‌ری!؟

ـ دیشب جوانی به خواب من آمد و گفت: من دوست دارم در فکه بمانم! بیل را بردار و برو!






      

شهید سید مجتبی علمدار

 علمدار






      

بولتن نیوز ، فرماندهان ما در دفاع مقدس از بهترین ها بودند. بالاخص فرماندهانی که میدان‌دار عملیات‌ها بودند. سن و سالی هم نداشتند اما به عنوان یک پدر و برادر بزرگتر غم‌خوار نیروهاشون بودند.

شاید سخت‌ترین لحظه برای اونها توی جبهه وقتی بود که دستور می‌دادند. قبل از اینکه امر به کاری کنند نیم ساعت مقدمه چینی می‌کردند که:

برادرها، ما خادم شما هستیم و آیه قرآن می‌خوندند که «اطیعو الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» و....

آنقدر خودشون رو کوچیک می‌کردند تا خدای نکرده اونها رو غرور نگیره. اگر رزمنده‌ها رو به کاری امر می‌کردند، خودشون قبلا اون کار رو انجام داده بودند. قبل از اینکه امر کنند سینه خیز برید خودشون رو روی خاک می‌انداختند و روی زمین می‌کشیدند و بعد از نیروهاشون می‌خواستند اوامر رو اجرا کنند.

در آخر هم با کلی معذرت خواهی بچه‌ها رو مرخص می‌کردند. توی جبهه فرمانده‌هایی هم بودند که از نعمات برخوردار بودند و در تابستان از زیر کولر گازی بیرون نمی‌اومدند و توی عملیات‌ها خبری از اونها نبود؛ تعداد اینها خیلی کم بود. اکثرشون زنده موندند و عاقبت به خیر هم نشدند. اما عمده فرمانده‌های ما به واقع در جبهه علمداری می‌کردند. شب‌ها که همه خواب بودند به چادرها سرکشی می‌کردند تا مبادا رزمنده‌ای بی پتو مونده باشه و یا درب چادری باز باشه و سرما بچه‌ها رو اذیت کنه. وقت مناجات نیمه شب زودتر از همه توی حسینیه به قنوت نماز شب می ایستادند و وقت خورد و خوراک برای خودشون هیچ امتیازی قائل نبودند. اونها از روی ناچاری مجبور بودند سنگرهاشون رو از بچه‌ها جدا کنند. چون مسولیت‌های گوناگون و جلسات متعدد و رفت و آمدها به سنگر فرماندهی باعث شده بود که مکان مجزایی داشته باشند و چادرها و سنگرهای فرماندهان با این جمله قابل شناسایی بود. مقابل چادر و یا سنگر روی تابلویی نوشته شده بود: «فرماندهی از آن توست یا حسین»

موقع عملیات هم همین فرماندهان هر کدوم چند بی سیم چی رو به دنبال خود می‌کشیدند و می‌شدند سیبل دشمن.

دشمن می‌دونست هر جا که آنتن بی سیمی بلند است فرماندهی در کنار آن مشغول اداره عملیات است. شهادت ده‌ها فرمانده لشکر و تیپ و هزاران فرمانده گردان و گروهان در دفاع مقدس بیانگر این واقعیت است که فرمانده هان در جبهه امر به «برو» نمی‌کردند. خودشون جلو می‌رفتند و به نیروهاشون می‌گفتند: «بیا».

عمده فرماندهان شهید در دفاع مقدس در میدان نبرد به شهادت رسیده‌اند: همت، باکری، خررازی، رستگار، موحد دانش، بروجردی، عباس کریمی و... .

همه این توضیحات برای توصیف گوشه ای از صفای فرماندهان جبهه بود. ما بچه‌های تهران هم در جبهه فرماندهان خوبی داشتیم. هم لشگر حضرت رسول(ص) و هم لشگرسیدالشهداء(ع). 

بقیه الشهدای این فرماندهان حاج علی فضلی جبهه است. درسته امروز سنی ازش گذشته اما هنوز جان بر کف در خدمت ولایت آماده فرمانه.

ادامه مطلب...




      
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >