متن نوای وبلاگ صدای شهید آوینی

گمنامی برای شهرت پرست ها دردآور است وگرنه همه اجرها در گمنامی است.آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای 5 بود در شرق ابوالخصیب وقتی از این کانال ها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می دادند بگذری به فرمانده خواهی رسید به علمدار او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت.چه می گویم چهره ریزنقش و خنده های دلنشینش نشانه بهتریست مواظب باش آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی.اگر کسی او را نمی شناخت هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین روبه روست.ما اهل دنیا از فرمانده های لشکر همان تصوری را داریم که در فیلم های سینمایی دیده ایم.اما فرمانده های سپاه اسلام امروز همه ی آن معیارها را در هم ریخته اند. حاج حسین را ببین او را از آستین خالی دست راستش بشناس.جوانی خوشرو،مهربان و صمیمی با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع.افسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیاء ندارد وگرنه سجده ملائک را در برابر عظمت او می دیدی و آن آیه ی مبارکه را دیگر باره میشنیدی    انی اعلم مالا تعلمون  انی اعلم مالاتعلمون  امروز در شرق ابوالخصیب نزدیک بصره و ده سال پیش در مدرسه شبانه نمونه خدایا چه رخ داده است چگونه میتوان این همه را باور کرد.از مدرسه شبانه نمونه و امتحان طبیعی تا مدرسه عشق و امتحان صبرو شهامت و جهاد راهی هزار ساله است که حسین خرازی در ده سال پیمود.از شاگرد مکتب ولایت اهل بیت جز این نیز انتظار نمی رود.علمدار لشکر امام حسین علیه السلام در سال 1355 در رشته علوم طبیعی دیپلم گرفت و به سربازی رفت و در سال 1357 با فرمان حضرت امام امت از سربازی گریخت و به خیل عظیم امت در انقلاب پیوست و از آن پس از کردستان تا خرمشهر از حاج عمران تا فاو حضوری دائم و همیشگی


عمق وجود من با این سکوت راز آمیز آشناست سکوتی که در باطن هزارها فریاد دارد من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود این سردار خیبر قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است


شهید حاج محمد ابراهیم همت:
برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه باید اخلاص داشته باشیم ... و خدا غضب خواهد کرد اگر خدایی ناکرده یک ذره و یک جو هوای نفس در فرمانده هان ما ، فرمانده گردان و گروهان و دسته و یا خدایی ناکرده در افراد بسیج ما پیدا بشه و ما فکر کنیم که امکانات مادی و این جنگ افزارها واین آلات اینهامی توند کمک کنه به ما نه ای عزیزان نصرت دست خداست
گوش بسپار تا ناله های حاج عباس کریمی را نیز در سوگ شهادت او بشنوی


حسینیه حاج همت قلب دو کوهه بوده است حیاط دوکوهه از اینجا آغاز می شد و به همین جا باز می گشت


بامن سخن بگو دو کوهه:
از تو که جدا شدم در حقیقت با خودم وداع کردم آن خودی که تو خوب می شناختی نمی خواهم شرح درد دهم فقط قدر خودت را خوب بدان دوکوهه  ناشکری نکن از امروز به بعد برای ما غمگین باش برای ما گریه کن با شهیدان که سخن می گویی از دردهای ما بگو سرزمین من ، ای دوکوهه سرزمین زرنگیهاست در آنجا پول سرنوشتها را آنطور که می خواهند تغییر می دهد اجل مسمی را ملعق می کند از کاه کوه می سازد و براحتی دروغ گفتن حق را ناحق می کند آنجا تربیت شدگان تو انسانهای بی تدبیر و ساده و  بی آینده اند هر که از پاکی سخن بگوید شعر گفته است هر که از درستی بگوید دستش می اندازند وهرکه از شهادت به تمسخرش می گیرند برایش چاقو می کشند و دشنامش می دهند اصلا بیا بیا و باهم سری به آنجا بزنیم اما ای دوکوهه مبادا تعنه هایشان دلگیرت کند مبادا گستاخی هاشان آزارت دهد زود خسته شوی فریاد بکشی و ببری نه راستش را بخواهی تقصیری هم ندارند آنها هیچگاه دوست داشتن را نفهمیده اند وعشق را ذره ای نچشیده اند واز فنا هیچ نخوانده اند بیا بیا وبر سر آنها که افسوس می خورند که چرا جنگ زودتر از این تمام نشد فریاد بکش زخمهای دلت را نشانشان بده وبگو به همه شان که فرزندان من نجنگیدند تا جنگیده باشند جنگیدند که تا استعدادهای نهفته آدمی را برای آنها که از پاک ماندن نا امید شده بودند آشکار سازند بیا وبا آنچه در حسینیه ات گذشت تا بعضی مدعیان عشق حسین که بزدلی شان آبرومندانه و خیلی شرعی از جبهه معافشان کرد بدانند که اگر عاشورا زنده بودند یقینا در میان یاران واردوی ابی عبدالله حضوری نداشتند


آنان را که از مرگ می ترسند از کربلا می رانند مردان مرد جنگ آوران عرصه جهادند  که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جسته اند آنان ترس را مغلوب کرده اند تا فتوت آشکار شود و راه  فنا را به آنان بیاموزد  و موانسان حقیقت آنانند که ره به سرچشمه فنا جسته اند


هیچ راهی برای آنکه از آینده با خبر شویم و بدانیم که چه در انتظار ماست وجود ندارد پس ای نفس بر خدا توکل کن  و صبر داشته باش همه چیز از جانب اوست که می رسد و این چنین هر چه باشد نعمت است


شب مردان حق این چنین می گذرد که روزها آنچنان اند که دل شیر از هیبتشان به لرزه می افتد.نپرس که چرا می گریند؟در سفر زمینی پاها مجروح می شود ودر سفر آسمان دل ها.دلی که از یاد حسین نگرید که دل نیست سنگ خاراست و چگونه نور در سنگ خارا راه یابد. شب مردان حق آنچنان گذشته است که روزها اینچنین اند.


آن شیخ را که با چراغ در جستجوی انسان سرگردان است خبر کنید که مراد او اینجاست به اینجا بیاید.


اگر کسی پنداشته است که میتوان سخن از حق گفت و مردم جهان را علیه حاکمیت جهانی کفر شوراند و سیر تاریخ را تغییر داد ودر عین حال در آرامشی کامل از مکر شیطان و اذنابش در امان بود سخت در اشتباه است.قلمرو حاکمیت شیطان  ضعف و ترس انسان هاست و اگر می خواهی جهان را از کف او خارج کنی نباید بترسی.


آری می بینی طلسم دیو کفر شکسته است اما نه به دست رستم. طلسم آن وحشتی ست که در نفس توست و با یقین میشکند لاحول ولاقوة الابالله


اینجاست که باید ما را شناخت و رمز پیروزی ما را دریافت وقتی زخم ترکش بر تن او نشست گفت یا مهدی یا مهدی و بعد چیزی نگذشت که بر درد غلبه کرد با کمال آرامش به دوربین نگاه کرد و خندید خنده ای که بیش از هرچیز پشت دشمن را میشکند.


رضا صدابردار بود و چون شهید شد تصویرها همچون پیکری  بی روح یکباره سکوت کردند اما نه اینجا جای سکوت نیست پیام رضا پیام مقاومت است او شهید شد تا به ما بیاموزد که در برابر ظلم به هیچ قیمتی نباید سکوت کرد و این راهی ست که اگر همه ما هم شهید آن شویم می ارزد  بگذریم از آن که خداوند نیز جز خوبان را برای لقاء خویش برنمی گزیند این راهی ست که نه تنها  اگر همه ما هم جان فدای آن شویم می ارزد بلکه سر شکر داریم و بر دیده منت که خداوند به ما موهبتی عطا فرموده است که به هیچ یک از امت های دیگر نبخشیده.


باب جهاد باب اولیاء خاص خداست و دری نیست که بر هر کس که دم از مسلمانی میزند گشوده شود.


رضا اکنون بر زمان و مکان احاطه دارد و شاهد است که چگونه صدها هزار رضای دیگر در کربلای ما و در کربلاهای دیگر برای خدا قیام کرده اند.در حاشیه غربی نخلستان های جزیره بوارین ده ها رضای دیگر راه او را ادامه می دادند.


شاید برای آن ها که هنوز نمی خواهند حقیقت را باور کنند بین فقه و اصول و جبهه های جنگ تناسبی نباشد اما برای ما که علما و فقها را ورثه انبیاء میدانیم حقیقت مسلم این است که فتح ما در جبهه های نبرد در همین کلاس های فقه و اصول است که پایه ریزی میگردد.ما برای اسلام میجنگیم و درخت تنومند اسلام ریشه در خاک فقه و اصول دارد و از خون عشاق آبیاری میشود پیمان علم پیمانی کربلایی است و آن که این پیمان را با خدا بست د رمدرسه درس فقه میخواند و در جبهه درس عشق و قربة الی الله بر سر این هر دو درس با وضو وارد میشود و این هر دو را جبهه  مبارزه با کفر و شرک میداند و میداند که این راه ، راه شهادت است  علما ورثه انبیا هستند و وظیفه انبیا نجات بشر از غل و زنجیرهای خودپرستی و بت پرستی است و این وظیفه تا جامعه به اصلاح کشیده نشود به تمامی میسر نیست این چنین ذات اسلام سیاسی است و همه تاریخ ، تاریخ مبارزه انبیا با طواغیتی است که حیات خود را در بردگی انسان ها میجویند.یک پای در جبهه و پای دیگر در سر درس فقه.با آن خون و در این خاک است که درخت تناور ولایت پا میگیرد و بر سر همه انسانیت سایه می افکند.


دو کوهه آیا بر قدم همه عزیزانت  بوسه زدی آیا سعی کردی که همه آن لحظات را به یاد بسپاری سعید را به خاطر داری که چه میخواند برای امام میخواند برای آن که عاشقانه زیستن را به ما آموخت برای آن که به ما آموخت حقیقت عرفان را که مبارزه است برای آن کسی که ما همه تاریخ انبیا را در وجود او تجربه کردیم.


حاج سعید حدادیان:

گفت رهبر تا نفس باقیست یار ملتم        هرکجا ملت بود من هم کنار ملتم
 من چه گویم از مقام او که خود فرموده است        نیستم رهبر ولی خدمتگزار ملتم
گردان مقداد د ر راه قرآن بگذشته از سر بگذشته از جان    ای امام امت جانا به راهت میکنیم قربان

خداحافظ  دوکوهه ما میدانیم که تو از گواهان روز حشری و بر آنچه ما بوده ایم شهادت خواهی داد تو ما را میشناخته ای و رازدار خلوت ما بوده ای روزها و شب ها در حسینیه در اتاق ها در راهروها و در زمین صبحگاهت.این همه مغموم نباش دوکوهه امام رفت اما راه او باقیست دیر نیست آن روز که روح تو عالم را تسخیر و نام تو و خاک تو و پرچم هایت مظهر عدالت خواهی شود دو کوهه آیا دوست داری که پادگان یاران امام مهدی نیز باشی پس منتظر باش


حاج صادق آهنگران :

ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش...


برای شادی روح امام شهدا و شهدا و شهید آوینی و شاعر عزیز آقای معلمی  صلوات