مدیر حوزه علمیه الامام ‌القائم(عج) تهران گفت: خاطرم هست برخی شب‌ها دانشجویان خدمت امام می‌آمدند و ایشان چنین موعظه می‌کردند که اگر خداوند به ما اجازه داد بتوانیم حکومت مردمی تشکیل دهیم، سعی کنید رعایت حق ضعیفان را بکنید که اگر خادم ضعیفان باشید، خداوند متعال حکومت شما را نگه خواهد داشت.
به گزارش فارس، آیت‌الله سید عبدالجواد علم‌الهدی در سال 1309 هجری شمسی در مشهد مقدس به دنیا آمد. وی تحصیلات حوزوی را از سن یازده سالگی در حوزه علمیه «نواب» این شهر آغاز کرد و ادبیات، صرف و نحو، معانی و بیان، منطق، اصول فقه، تفسیر قرآن و عقاید کلامی نسبت به توحید، نبوت و معاد را فرا گرفت.

وی در سال 1321 شمسی همزمان با ورود متفقان به ایران و از بین رفتن حکومت طاغوت اول، به سفارش پدرش سید علی علم‌الهدی که از علمای بزرگ مشهد مقدس به شمار می‌رفت به همراه شش برادر دیگر وارد وادی علم و طلبگی شد چرا که از سال 1314 تا 1320، رضاخان مدارس طلاب خراسان و آثاری که از آنها باقی مانده بود را خراب کرده بود.

سید عبدالجواد در سال 1325 نیز به همراه برادرانش برای هجرت از خراسان، عازم قم شد و برای فراگرفتن تحصیلات قرآنی بالاتر، از اساتید حوزه علمیه قم بهره برد. وی سطح عالی دروس حوزوی را در محضر اساتیدی مانند آیت‌الله العظمی بروجردی(مدت 10 سال) در مدرسه فیضیه قم گذراند. علم‌الهدی به موازات درس آیت‌الله العظمی بروجردی، به همراه آیت‌الله شهید سعیدی از سال 1331 در درس استاد امام خمینی (ره) شرکت کرد و تا سال 1342 که ایشان را تبعید کردند از محضر حضرت امام بهره برد.

آیت‌الله علم‌الهدی در سال 1347 و به دستور ساواک قم را ترک کرد و در تهران محله قیام ساکن شد. وی حوزه علمیه الامام ‌القائم(عج) را در این محله بنا کرد و هم‌اینک دروس خارج این مجتهد علوم حوزوی در این مدرسه دینی برگزار می‌شود. وی تأکید می‌کند درهای این حوزه علمیه به روی همه باز است و شخصاً به سؤالات و شبهات مراجعه‌کنندگان پاسخگوست.

بخش نخست گفت‌وگو با آیت‌الله سید عبدالجواد علم‌الهدی که ناظر به زندگی مبارزاتی و خاطراتش از حضرت امام(ره) است، در پی می‌آید.

شما در برهه‌ای از دوران مبارزاتی خود از سوی ساواک ممنوع‌المنبر شدید. ماجرا از چه قرار بود؟

ـ دلیل این موضوع آن بود که من وظیفه می‌دانستم که در تهران به منبر بروم و وجوهات شرعی که به من داده می‌شد برای استاد(امام خمینی) ببرم. حضرت امام در مدت زمانی که در نجف بودند،‌ شرایط سختی را تجربه می‌کردند. وضع مالی ایشان در نجف اشرف از این نظر که می‌خواستند به طلبه‌ها شهریه بدهند خوب نبود و از طرف دیگر هم پول فرستادن از ایران کار مشکلی بود.

تلاش می‌کردم به هر وسیله‌ای ـ از جمله شرکت در مراسم حج ـ وجوهات را به دست امام برسانم. بنابراین هر گاه توسط ساواک دستگیر می‌شدم به این متهم بودم که برای آقای خمینی پول می‌فرستم! در واقعیت هم این‌طور هم بود چرا که وجوهاتی که بازار برای آقا به بنده می‌دادند را در سفر حج به نماینده امام یعنی مرحوم حاج آقا مصطفی می‌دادم تا به ایشان برساند. یک سفر هم موفق شدم در عراق محضر امام(ره) برسم.

علتی که باعث شد مرا از قم بیرون کنند این بود که ساواک می‌گفت: دستور خاصی آمده است که شاگردان خمینی باید قم را ترک کنند یا برو بیرون و یا اینکه تو را به جای دیگری می‌فرستیم! بنابراین دعوت تهرانی‌ها را در سال 47 اجابت کردم و به تهران آمدم و چون از ابتدا در این محله (قیام) ساکن شدم، مؤمنان محل جمع شدند و سه چهار تا از منازل را خریداری کردند و در اختیار من گذاشتند که آن را به صورت حوزه علمیه در آوردیم و در حال حاضر قریب به 300 نفر از طلاب تا پایه 10 (درس خارج) در اینجا تحصیل می‌کنند و سپس برای اجتهاد به قم می‌روند.

دلیل سفارش امام برای نگارش کتابی با موضوع ماهیت رژیم صهیونیستی چه بود؟

ـ خطاب حضرت امام(ره) به همه افراد بود. امام فرمودند: بر شما لازم است که درباره صهیونیسم مدارکی را با دقت جمع‌آوری کنید، لذا بنده نیز که از جمله مخاطبان بودم وظیفه داشتم امر استاد را اطاعت کنم.

بنابراین به نوشتن کتابی تحت عنوان کتاب «صهیون العالمین» به زبان عربی اهتمام ورزیدم. این کتاب توسط جامعه مدرسین سه بار تجدید چاپ شده است.

لطفا ماجرای سفر به نوفل لوشاتو و جریان دیدارتان را با امام(ره) بازگو کنید.

-در ماه ذی‌الحجه همان سالی که برگشت به ایران، 10 روز محضر حضرت امام(ره) بودم و سپس طی مأموریتی به لندن رفتم، چرا که قرار بود یک راهپیمایی در آنجا صورت گیرد و از آنجایی که برادر خانم امام پسر آقای ثقفی با بنده دوست بود عرض کردم لطفا بفرمائید خانواده در چه وضعیتی هستند، گفت: «خانواده امام، خیلی دلشان حبوبات و روغن ایران را می‌خواهد و هوا نیز آنجا سرد است و کمی برف می‌آید و لباس امام کم است».

از این رو خدا به من این توفیق را داد که لباس گرم برای ایشان تهیه کردم و یک چمدان بزرگ از نخود، لوبیا، ماش، عدس و ... فراهم کردم و از طرف دیگر، بازاری‌ها هم وجوهات بسیاری داده بودند تا به امام برسد.

راه افتادم به دلم افتاده بود که مرا در فرودگاه دستگیر خواهند کرد و قطعا برای بردن نخود و لوبیا‌ به فرانسه به من مشکوک خواهند شد.

قبل از پرواز یک افسر خروجی به من اشاره کرد و گفت: بیا جلو! با خودم فکر ‌کردم که دیگر مرا دستگیر خواهد کرد. به من گفت: می‌دانم به کجا می‌روی خواهش می‌کنم از جانب من دستش را ببوس! لذا به مجرد اینکه محضر حضرت امام(ره) رسیدم، گفتم آقا یکی از افسران فرودگاه گفت من دست شما را ببوسم. 10 روز خدمت ایشان بودم و بعد برای شرکت در راهپیمایی به لندن رفتم و سپس به ایران بازگشتم.

لطفا به عنوان حسن ختام بخش اول مصاحبه، خاطره‌ای از زهد امام(ره) برایمان تعریف کنید.

- مجله لوموند فرانسه آمده بود با امام مصاحبه کند، لذا ما هم اجاره می‌گرفتیم که مصاحبه‌ها را گوش دهیم. همزمان چند تلفن در اختیار تعدادی از جوانان بود که به بازار تهران تلفن می‌زدند و اهم سخنان امام را منتقل می‌کردند.

سؤال او این بود که شما در این منطقه خلوت و حاشیه‌ای هستید (نوفل‌لوشاتو از مناطق ییلاقی حومه پاریس است) اما چرا وقتی فقط چند کلمه صحبت می‌کنید، دو ـ سه روز تمام ایرانیان به صحبت‌های شما عمل می‌کنند. امام در پاسخ جمله شیرین و کوتاهی را فرمودند: برای اینکه من خادم مردم هستم و مردم خادمشان را دوست دارند.

خاطرم هست برخی شب‌ها دانشجویان خدمت امام می‌آمدند و ایشان چنین موعظه می‌کردند که اگر خداوند علی اعلی به ما اجازه داد بتوانیم حکومت مردمی تشکیل دهیم، سعی کنید رعایت حق ضعیفان را بکنید که اگر خادم ضعیفان باشید، خداوند متعال حکومت شما را نگه خواهد داشت.